**********************************************************************
هیزم شکن تبر میزد بر تنه ی درخت ...
درخت از مرگ و از افتادن نمی ترسید ...
نگرانی اش از این بود که آن پرنده ای که سالها پیش کوچ کرده بود ، روزی بازگردد و جایی برای استراحت نداشته باشد .
**********************************************************************
به درختان جنگل گفتم : چرا شما با این عظمت از تکه آهنی به نام تبر می رنجید ؟
گفتند : رنجش ما از تبر نیست ، از دسته ی آن است که از جنش خود ماست !!!
**********************************************************************
یه هیزم شکن وقتی خسته میشه که تبرش کُند بشه ، نه اینکه هیزمش زیاد بشه ...
تبر ما انسانها ، باورهامونه نه آرزوهامون !!!
**********************************************************************
- تاریخ : پنجشنبه ۳ ارديبهشت ۹۴
- ساعت : ۲۳ : ۰۸
- |
- نظرات [ ۱ ]